۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

شهر و شهروند


شهر و شهروند
محمد شعباني[1]

نوشته­اي كه پيش رو داريد به قصد تخريب و اهانت به شخص خاصی نگارش نشده و یک كاوش علمي مبتني بر كار ميداني هم نيست؛ بلكه هدف از نوشتن آن تنها ایجاد انگیزه برای کاوش بیشتر و آشنايي دادن خواننده به برخي از مفاهيم شهر و شهرسازي و روشن نمودن نكاتي است در خصوص مسايل شهري مريوان كه چند روز پيش در مطلبي تحت عنوان «مدیریت شهری در مریوان» نوشته شده به قلم آقاي آرام ويسي، در سایت کانون سلامت ژین مشاهده نموده­ام؛ بنابراین نوشته حاضر در قالب مقاله­ايي با فرمت معمول آن نيست.
باوجود تمام نارسائي­هايي كه در نوشته آقاي ويسي به چشم مي­خورد، جسارت ايشان را كه حساسيت نشان داده، قلم به دست گرفته و مطلبي در رابطه با محل زيست و شهر خود نوشته­اند و نشان از دلسوزي ايشان دارد، قابل ستايش مي­پندارم. ليكن بايد گفت كه متاسفانه مطلب ايشان علاوه بر اينكه با معيارهاي سنجش علمي كمترين همخواني را ندارد، از هرگونه اظهار نظر منطقي نيز بي­بهره می­باشد. به چنين شهروندان دلسوزي توصيه مي­نمايم چنانچه به جای دست بردن به قلم، به ارشاد شفاهي پرداخته و عملاً وظايف شهروندي را در خود و خانواده و اطرافيان خود نهادينه نمايند، مهمترين اثر را در محيط زيست و شهر خود خواهند گذاشت و بسيار جاي تقدير و ستايش خواهد بود.
بايد به اين همشهري عزيزم و نيز خطاب به مدیریت محترم سایت «ژین» كه سایت سودمند و زيبايي را مديريت نموده و اينگونه مطالب را منتشر ميكنند يادآور شوم كه چنانچه هدف شخص، نوشتن مطلبي در قالب­بندي (format) علمي بوده و در آن از چكيده، مقدمه، بيان مساله، مفروضات، اهداف، انگيزه و روش تحقيق سخن به ميان آورده باشد، لازم است قبلاً با مفاهيم هركدام از اين مقولات آشنايي نسبي داشته و بداند كه مثلاً چكيده، نسبت به متن اصلي چگونه قرار گرفته و به چه شكل و محتوا و شامل چند كلمه و پاراگراف باشد؛ نوشته آقاي ويسي از اين حيث محل ايراد و اشكال فراوان است.
گذشته از بحث شكلي و فرمت مطلب مورد اشاره، از نظر محتوا نيز مطلب مذكور بسيار ضعيف بوده و چنين به نظر مي­رسد كه ايشان در باب مسائل شهري مطالعات آنچناني نداشته و با مفاهيم عميق شهرسازي، برنامه­ريزي شهري و مديريت شهري بيگانه ميباشند. جناب آقاي ويسي در نوشته خود تعاريف مشخص و قابل قبولي از شهر، شهروند، مديريت شهري، بافت شهري، بهداشت شهري و مفاهيمي از اين قبيل ارائه نداده و صرفاً به آوردن اسامي و عباراتي از اين دست اشاره نموده، برخی معضلات شهری را بسیار اغراق­آمیز توصیف نموده و به انتقاد از شهر و شهروند و مديريت شهري (شهردار) پرداخته­اند و متاسفانه مانند بسياري از منتقدين ديگر نه تنها هیچگونه راهكار نظري و يا عملي ارائه نكرده­اند بلکه از لابلای عبارات ایشان بوی اهانت به شهروندان نیز به مشام می­رسد.
كاك آرام با آوردن كلمات، عبارات و جملاتي همچون: «...مقاصد سازمان...»، «...بهداشت هوايي...»، «... شهرونداني كه الكي نام شهروند به آنها داده شده...»، «شهر كانون اصلي حمل و نقل است...»، «شهر اشيايي است كه ميتواند مورد تملك و تمسخر قرار گيرد...» و بسياري عبارت ديگر از اين دست، نشان داده­اند كه آشنايي ايشان با مفاهيم شهرسازي در حال حاضر ضعيف و خام است.
البته ايراد به نوشته مذكور دليل بر نبود مشكلات و نارسائيهاي شهري در شهر مريوان نيست بلكه برعكس همه ما حتي به عنوان يك شهروند ساده و نه يك شهرساز، به هر گوشه­اي از اين شهر كه نگاه كنيم، انبوهي از كمبودها و نارسائيها و نابسامانيهاي شهري را در اين شهر كوچك مي بينيم كه نمود آنها نشاني است گويا و غير قابل انكار براي نبود يك مديريت شهري كارآمد پايدار در طول سال­هاي عمر اين شهر. به عبارتي آنچه از چشم­انداز و کالبد كنوني شهرمان به چشم مي­آيد نشان مي­دهد كه مديريتي متفاوت و گونه­گون از سلايق مختلف در دوره­هاي مختلفي از حيات اين شهر در آن حكمراني كرده و از مديريت شهري (به جز يكي دو دوره کوتاه) تنها جمع آوري زباله­هاي شهري را (آنهم به صورتي ناقص) مي­دانسته­اند. به تاكيد اگر به جز اين بود، هم اكنون شاهد سكونتگاه­هاي خودرو در حواشي شهر، جاده هاي خاكي منتهي به شهر، محلات نامنظم، اراضي كشاورزي نابود شده در حواشي شهر، بازار ناهماهنگ و درياچه­اي بي­رونق و در حال نابودي نبوديم. مشكل آنجاست كه هر كس كه كتابي خواند و يا بدتر از آن، هر كس كه رابطيني يافت و بر كرسي مدیریت شهرمان نشست، چنان مي­انديشد كه هرآنچه او مي­گويد حق است و صواب و ديگران بر طريق ناصواب و نابلدند!
به نظر می­رسد که در مديريت محيط و شهر خود هنوز ياد نگرفته­ايم كه مشاركت جو باشيم و از تخصص ديگران و خبره­هاي موجود در هر زمينه و موردي مشورت بگيريم و اين مي­تواند چند دليل داشته باشد: 1. وجود صفت غرور و خودپسندی در شخصيت مدير، 2. وجود زمينه و نيت فساد مالي و مخفي كاري و 3. عدم آشنايي با الفباي مديريت. از سوي ديگر به عنوان شهروند نيز عادات شهري پسنديده و مترقي گذشته­هاي خود را از ياد برده و در راه يادگيري آموزه­هاي نوین و امروزی نيز توفيقي نيافته­ايم. هنوز شهروندان قديمي اين شهر، خوب به ياد دارند كه چگونه خانم­هاي شهرنشين هر روز صبح زود و يا آخرهاي شب پس از ديد و بازديدهاي شبانه، حريم خانه خود در كوچه را آب پاشي نموده و جارو مي­كردند؛ و به اين ترتيب از طريق انجام وظايف فردي، يك مشاركت عمومي شكل گرفته كه در نتيجه آن كل كوچه­هاي شهر تميز و باصفا مي­نمود.
البته بايد اذعان كرد كه برخي از معضلات شهر ما در ميان همه شهرهاي كشور عموميت داشته و تنها مختص به شهر مريوان نيستند. از یکصد سال پیش در این کشور نهادي به نام بلديه يا شهرداري امروزي برپا نموديم تا محيط شهريمان را مهياي سكونت آرام­بخشي بنمائيم، ليكن قوانين ناكارآمد و غيرشفاف از يك طرف و سپردن هرگوشه­اي از عرصه مديريت پهناور شهري به سازماني و نهادي و ضعف در همه جوانب اجرائي برنامه­هاي شهري، تاكنون موانعي جدّي بر سر راه اين مهم بوده­اند.
برادر من؛ شما در پاراگرافي كه بحث از مهاجرت كرده­ايد، مريواني­هاي به قول خود «اصيل» را چنان با «فقرا» برابر نموده­ايد كه گويي مهاجرانِ وارده به اين شهر، جلو آنان را سد كرده و قدرت تجارت، بازرگاني و يا صنعتگري (البته اگر باشد!) را از آنان گرفته و در نتيجه فقير شده­اند!
تا آنجايي كه دانش بنده قد مي­دهد در شهر اصولاً بحث اصيل و غير اصيل جايي ندارد و آنچه كه در افواه عموم باب شده است، فاقد توجيه علمي است. از ديدگاه صاحبنظران در مسايل شهري و خصوصاً جغرافيدانان شهرشناس، شهرها همانند موجودات زنده متولد مي­شوند، رشد و نمو دارند، پير مي­شوند و سرانجام محتمل است كه بميرند. آنهايي كه به ساكنان اصيل شهرت يافته­اند همان ساكنين اوليه شهرها هستند كه ممكن است بر اساس پايگاه فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي خود، به مرور زمان چندين بار در همان شهر جابجا شده و يا به نقاطي خارج از آن شهر مهاجرت نمايند.
اصولاً محيط­هاي شهري، دربرگيرنده محلات خاص و يا به عبارت بهتر مناطق شهري متفاوت و گوناگون مي­باشند و هر كدام ممكن است كاركردهاي خاصي داشته باشند كه با ساير قطعات متفاوت باشند. به طور كلي در منطقه­بندي شهري(Urban zoning) با توجه به كاركرد مشخص هر منطقه، شهر به مناطق صنعتي يا كارگاهي، خدمات اداري، تجاري، مسكوني و ... تقسيم مي­شود. در داخل مناطق مسكوني شهرها، بحث جدايي گزيني اكولوژيك مطرح مي­شود كه خود نتيجه و بازتابي است از پارامترهايي چون درآمد خانوار، پايگاه اجتماعي، وابستگي­هاي قومي، نژادي و مذهبي شهرنشينان.
در شهرهاي كوچكي همچون مريوان جدايي گزيني اكولوژيك، بيشتر ناشي از مسائل اقتصادي و در نهايت قومي و قبيله­اي است و شكل گيري محلاتي تحت عناوين بهاران(با منشاءاقتصادي) بلچه سوريها، اوراميها، ميانه ايها و سردوشيها(با منشاء قومي و قبيله­اي) از نمونه­هاي بارز اين پديده در شهر مریوان مي­باشد.
در جایی نیز نویسنده محترم با همان کلام همراه با اغراق خود به «اسکیت سواران و دوچرخه سواران» اشاره می­کند و تو گویی که اینها بسیار برای حیات شهری خطرناک و مضر هستند؛ غافل از اینکه در دنیای پر هیاهوی شهری امروز و رواج خارج از گنجایش انواع اتومبیل­ها در شهرها، این یکی از آرزوهای دست نایافتنی برنامه­ریزان شهری است که شهروندان در آمدوشدهای روزانه و کوتاه خود از این وسیله نقلیه تمییز (دوچرخه) استفاده نمایند.
در خاتمه آرزو می­کنم که در آینده شاهد نوشته­های با محتوای علمی بیشتری از همشهریان فاضل و دلسوز خودمان باشیم.


تهران- اردیبهشت 87
ایمیل: mshabani32@yahoo.com


[1] . كارشناس ارشد برنامه­ريزي شهري و منطقه اي

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام من دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری دانشگاه تبریزم یه تحقیق درموردجدایی گزینی دارم که از نوشته ی شماهم استفاده کردم ممنون